استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{۵8}

شوگا رسید بیمارستان:
چ..چیشده؟
جینهو: شوگا بچممم*گریه*
کوک:جینهو اروم باش
جینهو: میکشمش بخدا میکشمش ..
بلند شد و رفت ، همه همراهش رفتن  ..
هوپی و جیمین هانارو برده بودن عمارت ..
هانا رو به صندلی بسته بودن..
جیمین: چرا بچه رو کشتی؟
هانا: حقش بود باید میمرد ..
هوپی:جین بخاطر زندگی اون بچه جون خودشو داد بعد تو کشتیش ؟
هانا:من بهش نگفتم حالا که مرده باید قاتلش بمیره .. همش تقصیر جینهوعه اگه اون نبود شاید هیچ کدوم از این اتفاقات نمی‌افتاد..
جیمین: ببین بفهم داری چی میگی ..
هانا:چیه میخوای بکشیم؟بیا بیا بکش ..
جیمین: هیونگ میشه چند دقیقه بیرون منتظر بمونی؟
هوپی:اره ‌*رفت*
جیمین: من چند وقت پیش به هیونگ یه چیزی گفتم ..
هانا:میدونم ..
جیمین: میدونی؟
هانا:اره قبل مرگش بهم گفت*بغض* ببین جیمین من..من نمیتونم باهات باشم  .. من کاری کردم که همه ازم متنفرن شایدم توم دیگه یه قاتلو نخوای ..
جیمین: خودت مجبورم کردی که کاری که نباید و بکنم ..
هانا:هیچی دیگه‌برام‌ مهم نیست ، حتی گه‌منو بکشی ..
جیمین از اتاق خارج شد
هوپی:چیشد؟
جیمین: بزار ببینیم فعلا چی پيش میاد
هوپی نشست روز زمین:
آخه این چه بلاهایی هست که سرمون میاد ..
...
جینهو و اعضا بالاخره رسیدن عمارت..
شوگا: جینهو اروم باش ..
جینهو: تا با این دستای خودم‌ نکشمش  ولش نمیکنم ..
...
جینهو: دختره کجاست؟
جیمین: اول اروم‌باش
جینهو: گفتم کجاست؟
هوپی:تو اون اتاق ..
جینهو رفت داخل و درم قفل کرد .. پسرا هی به در می‌کوبیدن ولی ..
هانا:بالاخره اومدی؟منتظرت بودم ..
جینهو از یقه لباسش گرفت:
چرا کشتیش؟
هانا:به دلیلی که عشق من بخاطرش مرد ..
جینهو: ت..تو *رفت و به چوب برداشت و اورد و تا خواست بزنتش شوگا وارد شد .*
شوگا: بس کن
جینهو:این قاتل بچمه نمیزارم همینطوری اینجا بشینه و به روم بخنده ..
شوگا:بیا یه کار بهتر بکنیم ..
پرش زمانی به شب:/
پلیس: ممنو که گذارش دادین
نامی:دیگه با خودتونه برای کارای اداری خدمت می‌رسیم
پلیس: ممنون .. خدا نگهدار..
جینهو بغل شوگا گریه میکرد ..
شوگا:کار درست و کردی ..

....
1402/1/17
دیدگاه ها (۱۵)

استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{۵۹}

۱۴۰۲/۱/۱۷

1402/1/17

استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{۵۷}

پارت ۲۵ات شروع میکنه به گریه کردن و داد میزنه و میگه جیمین و...

پلیس. ابلیس. part ¹⁹هانا : اوکی بابا بریم با این دو...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط